کام بوجیه :

کوروش دو پسر داشت : یکی کام بوجیە و دیگر بردیَّە.    کام بوجیە پس از درگذشت گاؤبروو  شهریار میان رودان و شام  بابل و آشور شد . بردِیَّە هم شهریار شرق بود و در باختریَّە استقرار داشت. پس از درگذشتِ کوروش بزرگ ، فرعون مصر که ُ ا ح مسِس نام داشت و یونانیها  آمازیس نوشته اند ، به تلاش بازیابی فلسطین و سوریه برآمد . کام بوجیە برای مقابله با اطماع فرعون به شام لشکر کشید ، و این اقدام دفاعیِ کامبوجیە به تصرف کشور مصر انجامید.

در نوزدهمین سال سلطنت اُح مسِس بود که کوروش بزرگ سلطنت ماد را برانداخت . چند سال بعد کوروش بزرگ پس از تسخیرِ  لید َیە سراسر آناتولی به علاوه جزایر دریای ایژه و دریای مدیترانه را ضمیمۀ ایران کرد .

 

تسخیر مصر فرعونی توسط کام بوجیە :

 

وقتی خبر درگذشت کوروش به مصر رسید فرعون اُح مسِس پسرش پسام مِتیخ را با سپاه گرانی روانۀ فلسطین کرد تا سرزمینهای شام را ضمیمۀ مصر کند . کام بوجیە خودش شخصاً برای مقابله با خطر مصر به شام لشکر کشید . در رویارویی شاهنشاه با سپاه فرعون پیروزی از آن شاهنشاه شد و پسام مِتیخ به جنوب فلسطین عقب نشست . در این میان ، پسام مِتیخ خبر درگذشت پدرش اُ ح مسِس را دریافت و با شتاب به مصر برگشت . کام بوجیە در دنبال او راهی مصر شد . پسام مِتیخ در دهانۀ شرقی دلتای نیل (  اسماعیلیه کنونی  (  لشکرگاه  زد تا مانع ورود سپاهیان ایران به درون مصر شود ؛ ولی شکست یافت و به »مِمفیس « پایتختِ شمالی مصر در کنار قاهرۀ کنونی عقب نشست . کام بوجیە به پیشروی ادامه داد و در نزدیکیهای مِمفیس لشکرگاه زد . او نمی خواست که پایتخت مصر را به جنگ بگیرد، زیرا می دانست که گرفتن شهر به جنگ مستلزم تلفاتی خواهد بود که متوجه مردم عادی خواهد شد . ظاهراً هدفِ او آن بود که با پسام مِتیخ مذاکراتی برای صلح انجام دهد و از پسام مِتیخ تعهد بگیرد که مصر در

آینده درصدد دست اندازی به متصرفات ایران در فلسطین و شام برنیاید . او هیأتی از سران پارسی را سوار بر قایق به ممفیس فرستاد تا باب مذاکره را با پسام مِتیخ بگشایند ؛ ولی قایق به فرمانِ فرعون به آتش کشیده شد و افسران ایرانی به کشتن رفتند به دنبال این پیشامد .  کام بوجیە فرمان محاصرۀ ممفیس را صادر کرد . با وجود مقاومتهای جانانۀ فرعون و نیروهای مصری و مزدوران یونانی ارتش او ممفیس سقوط کرد و فرعون به اسارت افتاد تابستان سال ۵۲۵ پ م . چونکه رسم شاهنشاهان ایران نبود که در شهرهای مفتوحه دست به تجاوز و کشتار بزنند مردم مِمفیس بی درنگ امان یافتند ، و فرعون و اعضای خاندان سلطنتیش زیرِ نظر قرارداده شدند تا چنانکه فرعون آمادۀ تبعیت از ایران و اجرای عدالت در کشورش باشد در مقام خودش ابقا شود . هرودوت می نویسد که رسم شاهنشاهان ایران در همه جا چنان بود که شاهِ شکست خورده  یا یکی از فرزندان یا نزدیکانِ او را به سلطنتِ کشوری  می گماشتند که گشوده بودند ؛ این رسمی بود که آنها در همه جا اعمال می کردند ، و کام بوجیە به همین سبب  پسام مِتیخ را نزد خود نگاه داشت تا سلطنت مصر را به او برگرداند .

کام بوجیە وقتی می خواست که به شهر »تِبِس « سفر کند که دومین پایتخت مصر واقع در جنوب آن کشور بود ، ممفیس را به پسام مِتیخ سپرد و یک لشکر ایرانی را در پادگان مِمفیس مستقر کرد ، و از فرعون تعهد و سوگند وفاداری گرفت . همینکه کام بوجیە و سپاهیانش از منطقه دور شدند پسام مِتیخ درصدد شوراندن مردم و اخراج ایرانیان از ممفیس شد ؛ ولی چونکه مزدوران یونانی سپاهش به ایرانیان پیوسته بودند، و مردم مصر نیز که آوازۀ بزرگ منشی شاهان ایران را شنیده بودند و از کام بوجیە نیز رفتاهاری دیده بودند که از او خشنودی داشتند ، پسام متیخ توسط نیروهای ایرانی مستقر در پایتخت شکست یافت و دستگیر و زندانی شد تا کام بوجیە درباره اش تصمیم بگیرد . چون کام بوجیە به ممفیس برگشت او از بیم آنکه به شکنجه اعدام شود با نوشیدنِ خون گاومیش خودکشی کرد.

با سقوط مصر سرزمینهای لیبیا و تونس که دنبالۀ قلمرو فرعونان بودند داوطلبانه به اطاعت ایران درآمدند و مرزهای امپراتوری هخامنشی در غرب به تونس رسید . تونس در آن زمان از مستعمرات فینقیان بود و شهرهای ساحلیش فینیقی نشین بودند؛ و چونکه فینیقیه داوطلبانه به تابعیت ایران درآمده بود اینها نیز با فرستادن یک هیأت سفارتی به مصر پیوستن تونس به تابعیت ایران را اعلام کردند  .

 

 

 

 

شخصیت کام بوجیە :

 

برخلاف دیگر اقوام اشغالگر که وقتی کشوری می گرفتند عناصر مادی تمدن آن کشور را از میان می بردند تا گذشته های آن کشور به فراموشی سپرده شود، و فرهنگ آن کشور را کنار می زدند تا فرهنگ خودشان را جانشین آن سازند؛ ایرانیان در کشورهای مفتوحه به هیچ کدام از مؤسسات تمدنی دست نمی زدند.  وقتی مصر به قلمرو شاهنشاهی پیوست همه چیز مصر برجای خود ماند تا مصر همچنان بتواند به ثمردهی تمدنیش ادامه دهد . تنها چیزی که در مصر عوض شد سلطنت بود که از آسمان به زیر کشیده شد و اختیارش از دست نمایندگان خدا و »ولِیِّ مطلق « بیرون آمد، و فرعون از اریکۀ خدایی افکنده شد تا کسانی برجایش بنشینند که نه خدا ، نه خدازاده ،  نه نمایندۀ خدا ،  بلکه انسان بودند و در خدمت بشریت قرار داشتند، و از انسانها چیزی جز نیکوکاری و راستی و درستی نمی طلبیدند؛ و تنها هدفشان برقرار کردن صلح جهانی، و به تبعِ آن، امنیت و آرامش برای همۀ انسانها بود. کام بوجیە در مصر دست به اصلاحاتی زد که به نفع مردم ولی به کام بوجیە در مصر دست به اصلاحاتی زد که به نفع مردم ولی به زیان معابد و کاهنان بود . در پاپیروسی که در کتابخانۀ ملی پاریس نگهداری می شود یکی از دستورالعملهای کام بوجیە برای اصلاح حال رعایای مصر را چنین می خوانیم :

گوسفندانی که مردم به معابدِخدایان میداده انداکنون فقط نیمی از آنچه پیشترها میدادند بدهند،ولی ماکیان( مرغ و خروس و غاز و امثال آنها   ) به هیچ وجه نباید داده شود . خودِکاهنان میتوانندبرای خودشان غاز  وماکیان پرورش دهند به رغم چنین دستوری که درآمدهای کاهنان را کاهش می داده، اقداماتی که او در مصر انجام داد خشنودی کاهنان را فراهم آورد، چنانکه او را  »خداوندگار، شاه مصر علیا و سفلیىٰ ، فرعون بزرگ « لقب دادند و نامش را این گونه در معابد ثبت کردند . هرودوت که بیش از یک سده پس از این رخدادها می زیسته خبر از اقدامات خشونت آمیز کام بوجیە در مصر می دهد و می نویسد که او »به کاخ  اُح مسِس  وارد شد و دستور داد تا جسد او را از آرامگاهش بیرون آوردند، و در فضای باز به معرض نمایش نهاد و به آن اهانت کرد . سپس دستور داد تا آن را به  آتش کشیدند  . هرودوت  پس از نوشتن این شنیده به یاد می آورد که چنین عملی نزد ایرانیان حرام است ؛  لذا  می نویسد که کام بوجیە با این اقدامش مرتکب گناه شد »زیرا این کار در دین او مجاز نبود.   پارسی ها  آتش را مقدس می شمرند و آن را آلوده نمی کنند.  

لام به توضیح نیست که خودِ این داستان که شاید هرودوت از یکی از نوادگان پسام مِتیخ شنیده بوده خودش را نقض می کند.  داستان دیگری که هرودوت شنیده بوده کشتن اپافوس به دستور کام بوجیە است . وقتی کامبوجیه  به لشکرکشی شمال سودان رفت گاو آپیس درگذشت ، و کاهنان مصری به جستجوی اپافوس جدید برآمدند، و درست وقتی که کامبوجیه در بازگشت از سود ان به ممفیس نزدیک شده بود آن را یافته بودند . هرودوت داستان را بنابر شنیده اش چنین آورده است:

چون کامبوجیەبه ممفیس برگشت اپافوس جدیدیافت شده بود،و مردم مصربهترین لباسهایشان را پوشیده و سرگرم برگزاری مراسم جشن شادی بودند. کامبوجیەکه خسته و رنجور بود وقتی دیدکه مردم چنین شادی وپایکوبی میکنند پنداشت که آنها ازشنیدن خبر ناکامی او درای نلشکرکشی شادی میکنند . لذا سران ممفیس را طلبیدوبه آنهاگفت»چرامصریهاوقتی او از درممفیس بودچنین جشنی برپا نکردند ولی اکنون که اوبخش بزرگی ازسپاهیانش را ازدست داده وبه ممفیس برگشته است جشن گرفته اند؟«آنهاگفتند : »این شادیهابه خاطرآن است که اپافوس جدیدظهورکرده است؛وهمیشه چنین است که وقتی اپافوس ظهورمیکندمردم جشن شادی میگیرند. « کامبوجیه چون این راشنی داینها را دروغگو نامید ودستور دادتا اعدامشان کنند. او همچنین دستوردادتا اپافوس رابیاورند . وقتی اپافوس را کاهنان آوردندکامبوجیەکه مثل دیوانه هاشده بودشمشیربرکشید و به ران اپافوس زد . اوسپس دیوانه وار خندیدو به جلادانش دستورداد تا کاهنان را بیرحمانه به تازیانه ببندند،وهرکه ازمصریان را ببینندکه همچنان جشن میگیرد را بکُشند . اینگونه به جشن مصریان پایان داده شد،کاهنان مجازات شدند،و اپافوس درمعبد جان داد،ولی کاهنان بیخبرِ کامبوجی ەجسد اپافوس رادفن کردند.

 

اسناد بازمانده از آن روزگار در مصر نشان می دهد که این داستان از اساس و پایه دروغین است؛ و شاید کسی از بازماندگان خاندان پسام مِتیخ این گونه برای هرودوت گفته بوده است نگاره های دیوار معبد »سقّاره « در جنوب مصر نشان می دهد که مراسم باشکوهی برای تدفین اپافوس ترتیب داده شده، وکام بوجیە در این مراسم حضور یافته است . این دیوارنگاره کام بوجیە را در لباس عبادت به هیأت فرعونان مصر نشان می دهد که در حضور اپافوس زانو زده و دست بر زمین نهاده و درحال تعظیم به اپافوس است . در سنگ نوشته ئی که کاهنان مصری به مناسبت این مراسم به یادگار نهاده اند آمده که پس از آنکه مراسم عزاداری برای اپافوس مقدس در حضور کام بوجیە با شکوه بسیار برگزار شد، نگاره ها و تزییناتِ شایسته به فرمان کامبوجیە در بنای آرامگاه اپافوس انجام گرفت، جسد مومیایی شدۀ اپافوس در حضور کام بوجیە به آرماگاه ابدی مقدس سپرده شده . در نوشتۀ روی تابوتِ سنگیِ سیاهرنگِ همین اپافوس چنین آمده است :

خداوندگار،شاه مصرعلیا وسفلىٰ ،کامبوجیەفرزندِرع( خدای خورشید ) که تا ابد زنده و جاوید بماناد،برای آفریدگارش اپافوس مقدس این تابوت را از سنگ گرانبهاساخت وبه آفریدگارش اپافوس مقدس اهداء کرد. کاهنان مصر باستان همچنین به ما خبر می دهند که کام بوجیە هدایای گرانبهائی را برای کسانی درنظر گرفت که مژدۀ ظهور اپافوس به او بدهند . و اپافوس مقدس ( گاوِ جانشینِ گاوِ قبلی ) در شهریور ۵۲۴ پ م ظهور کرد . این اپافوس نیز تا چهارمین سال سلطنت داریوش یعنی تا هفت سال بعد   در این جهان بود؛ آنگاه جسد خاکیش مرد و به آسمان برگشت  تا دوباره به وقتش بیاید و ظهور کند.

در نوشتۀ دیگری که خبر از تصمیم کام بوجیە به ساختن یک معبد برای مصریان می دهد می خوانیم که کام بوجیە گروهی را به سرکردگی یکی از خویشانِ خودش به نام » َ اتی اَواهی  پسرِ ارتامش « داتووه َیە   پسرِ  اَردومنِش مأمور کرد که به کانهای سنگ در زمینی که اکنون »وادی حمامات « نامیده می شود بروند و مواد سنگی کشف کنند؛ زیرا تصمیم گرفته بود که یک معبد جدید بسازد و به پدرش رع هدیه کند . پسر این  داتووهیە  یکی از هفت سران شاهنشاهی هخامنشی ( در کنار داریوش )  است . لذا گزارش بالا نشان می دهد که کام بوجیە یکی از برجسته ترین شخصیتهای هخامنشی را مأمور تهیۀ مقدمات بنای معبد جدید به منظور خشنود ساختن مصریان کرده است .

این نگاره ها و نوشته ها را کاهنان مصری پس از درگذشتِ کام بوجیە به احترام او نقش کرده اند تا خاطره اش را جاویدان کنند و یاد حرمت او به مقدسات مصریان را گرامی بدارند . اگر کوچکترین اهانتی ازجانب کام بوجیە به مقدسات مصریان شده بود امکان نداشت که کاهنان مصری چنین نقشی از او را پس از او در یکی از مهمترین معابد مصر نقش کنند و به او مقام خدازادگی( پسرِ رع)   بدهند و یادش را در چندین کتیبه که در معابد بزرگشان نقش کرده اند گرامی  بدارند.

 

یکی از کاهنان بلندپایۀ مصر به نام »اودجاهر رسنە « متولی معبد نیت در شهر سائیس  (در جنوب اسکندریۀ کنونی  ) در کتیبه ئی که از خود ش برجا نهاده جنبه هائی از شخصیت کام بوجیە را برای ما بیان کرده است . این کاهن از بزرگترین پزشکانِ زمان در مصر بوده، و کام بوجیە تصمیم گرفته بوده که وی را با خودش به ایران ببرد . او چندی پس از کام بوجیە و در سلطنت داریوش بزرگ به مصر برگشته و پیکره ئی از خودش ساخته و در معبدِ خصوصیش نهاده  و اینک بدونِ سر در واتیکانِ ایتالیا است و بر روی آن ضمن نوشتن شرح زندگانی خودش و اینکه او پس از سقوط مصر به فرمان کام بوجیە در مقام خویش ابقاء شده تا به مردم مصر خدمت کند، چنین گزارش کرده است :

من ازکامبوجیەپادشاه مصرعلیاوسفلىٰ تقاضاکردم که آسیائیانی راکه معبد»نیت« رااشغال کرده بودندازنیت براندتا این معبداز نو به تقدس پیشین برگردد .آنها به فرمان شاه از نیت رانده شدند و خانه هائی که درآن ساخته بودند را خراب کردند.شاه دستوردادمعبد راشستشو و تطهیرکنندوخدمتکاران معبدبه معبد بازگردند . شاه دستوردادتا همانگونه که پیشترها معمول بوده به معبدنیت که مادر همۀخدایان بزرگی است که در سائیس اند نثاری بفرستند وقربانی بدهند،و همانگونه که ازقدیم جشن میگرفتندجشن گرفته شود . از آنجهت شاه امرکردکه جشن بگیرندکه من عظمت سائیس رابرای اوبیا نکرده گفتم که این شهرمقر خدایان است وخدایان دراین شهربرای ابدبرتخت خدایی آرمیده اند.  وقتی کامبوجیەشاه مصرعلیا وسفلىٰ به سائیس آمدب همعبدنیت رفت ودرمقابل عظمت نیت که بزرگترازهمه است به خاک افتاد،چنانکه فرعونان به خاک میافتادند . او مثل همۀفرعونان به افتخار»نیت«بزرگ ،مادرخدایان که درسائیس جادارند قربانیهای بزرگ ازهمه گونه انجام داد .

 

 مصرشناسان و ایران شناسان غربی پس از تحقیقاتی که دربارۀ گزارش کشته شدن اپافوس انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که اپافوس در زمان کام بوجیە به مرگ طبیعی درگذشته است و داستان کشته شدنش بی بنیاد است ؛ یعنی هیچ ایرانی ئی مسبب درگذشت اپافوس نبوده است. اپافوس که یونانیها آپیس نوشته اند گاوِ زایندۀ زمین و ذات مقدسی بود که هستی از او ناشی شده بود، برکتهای روی زمین را او می فرستاد، و رود پربرکت نیل نیز از او     می جوشید . نقش این گاو را می توان بر همۀ معابد و گورهای مصر باستان دید و شکوه او را دریافت . وقتی اپافوسِ حاضر می مرد مصریان با شکوه بسیار جسدش را مومیایی می کردند و در یک آرامگاه زیبا به ودیعه می نهادند و چندین روز عزا می گرفتند . آنها معتقد بودند که او به آسمان رفته و غیبت کرده است و به زودی ظهور خواهد کرد . کاهنان برای کشف کردن او به جست جو برمی آمدند تا او ظهور می کرد . گاو دیگری با آن اوصاف یافت می شد ،  و به پایتخت می آوردند و برایش جشن می گرفتند و شادی می کردند و در مکان مقدس نگاه می داشتند و می پرستیدند

  ( دکتر امیر حسین خنجی )