قدرت آشور در خلال سه سده ئی که به عنوان یک امپراتوری نیرومند بر نقاط وسیعی از خاورمیانه مسلط بود، در درجۀ نخست متکی بر خشونت بسیار زیادی بود که در لشکرکشیها به کار می بردند به گونه ئی که وقتی به شهری نزدیک می شدند هراس از خشونتهای آنها زمینۀ پیروزی آنان را فراهم می آورد (  نصرت به رعب ) ؛ در درجۀ دوم متکی بر سازمان بسیارمنضبط نظامی و جنگ افزارهای پیشرفته شان بود که همسایگانشان ازآن برخوردار نبودند؛ و در درجۀ سوم متکی بر دستگاه پیچیدۀ خبرگیری و خبررسانی شان بود که در سرزمینهای زیرسلطه انجام وظیفه می کردند .

ولی این قدرتِ سیاسی در خودِ میا نرودان که مرکز امپراتوری بود بر شالوده های غیر مستحکمی بنا شده بود.    میان رودان از اقوام و ادیان متعددی تشکیل شده بود (  بابلی ها، کلدانی ها، سومری ها، اکدی ها، آرامی ها، و آشوری های مسلط ) ؛ و چنانکه بارها شاهد بودیم همواره کلده و بابل برای بیرون آمدن از زیر سلطۀ آشور تلاش  می کردند؛ و هیچ گاه در میان رودان ثبات سیاسی واقعی برقرار نبود . ثبات در میان رودان وابسته به مقدار خشونتی بود که شاه آشور نسبت به اقوام میان رودان به کار می برد . اقوا م زیر سلطۀ آشور در شام و فلسطین و اسرائیل به علت رفتارهای بسیار خشونت آمیز آشوریان که در گردآوری مالیاتهای غیر قابل تحمل که معمولاً با کشتارها و شهرسوزیها و تبعیدهای دسته جمعیِ ناراضیان و نافرمانان همراه بود نفرت از آشور را تا سرحد غیر قابل وصفی بالا برده بود. جماعتهای بسیاری که از سرزمینهای اصلی شان کوچانده شده و در خاک اصلی آشور، یا در بابل، و برخی سرزمینهای بیرون از خاک اصلی آشور جا داده شده بودند و همچون بردگانِ واقعی با آنها رفتار می شد که جز بیگاری کردن برای شاه آشور هیچ حقی برایشان درنظر گرفته نشده بود نیروهای بالقوه ئی بودند که می توانستند در فرصت مناسب برای در هم کوفتن قدرت آشور با هر نیروی به پاخاسته ئی همکاری کنند . آنچه اطاعت اقوام زیرسلطه از دولت آشور را درازمدت کرده بود هراس از خشونتهای آشوریان بود . فرو ریختن این دیوار هراس  کافی بود که امپراتوری آشور را از هم بپاشاند . این دیوار هراس به همراه اوج گیری قدرت ایران و آزادسازی سرزمینهای ایرانی نشین از سلطۀ آشوریان فرو ریخت . زمانی که هوخشتر بر تخت سلطنت ماد نشست دولت آشور آخرین نفسهای تاریخیش را  برمی آورد . آشور بانی پال در سال ۶۳۳ پ م درگذشته و پسرش » آشور إتیل ایلانی « پس از یک دوره جنگ قدرت خانگی به سلطنت رسیده بود. چهار سال بعد یک مدعی به نام » سین شوم لی شیر « وی را کنار زده سلطنت را به دست گرفته بود . این نیز گرفتار یک رقیب خاندانی به نام» سین  شار ایشکون « شد .  در شورش سین شوم لی شیر  یکی از افسران کلدانی به نام » نبو پولا صر « از او حمایت کرد ، و سین شوم لی شیر  وقتی به سلطنت رسید وی را به پادشاهی بابِل منصوب کرد . با کشته شدن سین شوم لی شیر و روی کار آمدن سین شار ایشکون ،  نبو پولاصر ازاطاعت آشور بیرون شده درصدد کسب حمایت از شاه ماد برآمد تا استقلال بابِل را حفظ کند . به دنبال مذاکراتی که او با هوخشتر انجام داد یک پیمان دوستی مستحکم میان دو شاه ماد و بابِل منعقد گردید. وقتی شاه آشور خواست که با قو ۀ قهریه بابِل را به اطاعت بازآورد، شاه ماد در حمایت از بابِل به آشور اعلان جنگ داد .

سلسله جنگهائی که در سالهای ۶۱۶ و ۶۱۵ پ م میان بابِل و آشور رخ داد با پیروزیهای بابل و شکستهای آشور همراه گردید، و متصرفات شاه بابل به نواحی کرکوک رسید که نزدیک ترین نقطه به پایتخت آشور بود . همراه با این جنگها هوخشتر به عنوان هم پیمانِ شاه بابل از راه تنگۀ جلولا وارد جلگۀ میا ن رودان شد، و پس از تصرف شهر پادگانی » تربیسو « به قصد تصرف شهر مقدس » آشور « که اقامتگاه خدای آشوریان بود به راه افتاد  مردادماه سال۶۱۴ پ م   . 

هوخشتر و سپاهیانش در یک حرکت برق آسا از دجله گذشته خود را به شهر رسانده  آن را در محاصره گرفتند  . خدای آشور که در خانۀ باشکوه خودش بود ( خانۀ بسیار بزرگی   که از آجر و مرمر و طلا و سنگهای بهادار سا خته شده بود )   نتوانست برای دفاع از شهر خودش اقدامی انجام دهد . دفاع شهر افسانه یی در مقابل عزم استوار شاه ایران و سپاهیانش انگاری ساقه های  درخت خشکیده و پوسیده بودند . نبو پولاصر که برای یاوری به شاه ایران از تکریت حرکت کرده بود زمانی به محل رسید که هوخشتر شهر را تسخیر کرده و اموالی که در گنج خانه هایش   خفته بود را  نیز به اردوگاهش در کنار شهر منتقل کرده بود . این خبر را خود نبوپلاصر در لوح گزارش فتوحاتش نویسانده است . شاید تأخیر او عمدی بود تا در اهانت به مقر خدای آشور و مرکز دینی آشوریان شرکت نداشته باشد؛ زیرا از آن می ترسیده که به خشم خدای آشور گرفتار گردد . شاه آشور توانسته بود پیش از سقوط نهاییِ«  آشور » افراد خاندانش را برداشته به نینوا بگریزد  . نبو پولاصر از شاه ایران در اردوگاهش ( اردوگاه هوخشتر )  دیدار کرد و در آنجا پیمان دوستی دو پادشاه تجدید شد، و شاه بابل از دختر شاه ایران برای پسر و ولیِعهدش «  نبوخد نصر » خواستگاری کرد . این دختر«  اَمە ایتِش»   نام داشت که مورخان یونانی به تلفظِ خودشان آمیتیس نوشته اند .          ( این همان بانوئی بود که نبوخد نصر در آینده که شاه بابل شد کاخی عظیم و باشکوه به افتخار او ساخت که در    تاریخ به نام باغهای معلق بابل و یکی از عجائب هفتگانۀ جهان باستان ذکر شده است ) .  درسال ۶۱۳ پ م شاه آشور (  سین شار ایشکون  )  در پایتخت اداری نظامیش نینوا مستقر بود . گزارش بابلی می گوید که شاه بابل و شاه ماد پس از تصرف شهر آشور به کشورهای خودشان بر گشتند و سال بعد به نینوا  لشکر کشیدند .  بسیاری از ارتشیان آشور که از اقوام دیگر میان رودان بودند متفرق شده بودند ، آزادگانِ برده شده که به اجبار در ارتش خدمت می کردند گریخته بودند، بسیاری از ارتشیان که کلدانی و آرامی بودند به نبو پولاصر  پیوسته بودند، و شاه آشور نیروی اندکی در اختیار داشت . اما استحکامات دفاعی نینوا بسیار بیش از شهر آشور بود . هوخشتر  و  نبو پولاصر همدستانه به نینوا لشکر کشیدند . محاصرۀ شهر ماهها ادامه یافت تا خواربار مردم شهر تمام شد و گرسنگی روی آور گردید . گویا سین شار ایشکون  وقتی سقوط شهر را حتمی دید در کاخ خویش آتش افکند و خود و افراد خاندان سلطنتی که در نینوا بودند را در آتش سوزاند . او خود و زن و فرزندانش را به عنوانِ قربانی به خدا تقدیم کرد شاید خشم خدا فرونشیند و آشور نجات یابد؛ زیرا در آن زمان عقیدۀ مردم میان رودان برآن بود که هر بلا و مصیبتی که برسرشان می آمد (  زلزله ، سیل، شکست در جنگ ، بیماری )  ناشی از خشم خدا در اثر خطائی که از خودشان سر زده بود می دانستند.  پس از او مدافعان شهر توان مقابله را از دست دادند یا گریختند، و نینوا تسخیر شد ( مردادماه سال ۶۱۲ پ م ) . شاه ایران نینوا را به شاه بابل سپرد و خود با ثروتهائی که از غنایمِ نینوا حاصل کرده بود به ایران برگشت.  شاه بابل دست به تخریب گشوده نینوا را ویران کرده تبدیل به تپۀ خاک کرد. برخلاف آشوریان که خشونت آمیزترین رفتارها را با مردم آبادیهای مغلوب می کردند، گزارشها نشان می دهد که ایرانیان با مردم هیچ آبادی ئی در آشور بدرفتاری نکردند، به معابد ایشان آسیب نرساندند، زندگی مردم شهرها و آبادیها را مختل نکردند، پس از برافتادن دولت آشور زندگی در آبادیهای زیر سلطۀ ایران به حالت عادی برگشت، و رضایت مردم از اوضاع جدید به گونه ئی بود که ازآن پس هیچ گاه خبر هیچ آشوب و شورشی در سرزمینهای آشور داده نشده است . گزارش رخدادهای این ماهها و سالها که نوشتۀ کاهنان آشوری و بابلی است برای ما بازمانده است . در جهان باستان سابقه نداشت که یک قوم بیگانه کشوری را فتح کند و مردم آن کشور را به بردگی نگیرد . ولی ایرانیان چنین کاری نکردند، و مردم آشور را به حال خودشان وانهادند تا به عنوان شهروندان دولت ماد به زندگی شان ادامه دهند . ما از وضع مالیاتهائی که بر مردم آشور مقرر گردید اطلاعی نداریم ، ولی رضایت خاطری که آنها از آن پس نسبت به دولت جدید حاصل کردند می تواند نشانگر آن باشد که مالیاتها به مراتب از زمان آشوریان سبک تر و تحمل پذیرتر بوده است . رفتار بزرگوارانه ئی که هوخشتر با مردم آشور کرد تضمین کنندۀ استمرار سلطۀ همیشگی ایران بر متصرفاتش در آشور بود . آشوریان از این زمان تا ۱۲۵۵ سال بعد که عرب به ایران حمله کرد بخشی از ملت ایران بودند . هوخشتر علاوه بر تشکیلات نوین ارتشی و اداری که ایجاد کرد، نخستین کسی در تاریخ است که پول به شکل سکه های طلا و نقره را ابداع کرد، و وزنهای مشخصی برای سکه ها تعیین نمود تا بهای مشخص و معینی داشته باشند و برای مبادله با کالا مورد استفاده قرار گیرند . در دوران آشوریان نیز داد و ستد با نقره و طلا انجام می گرفت، ولی سکه رواج نداشت، بلکه طلا یا نقره که معمولاً به حالت پاره های ریخته شده (  نوعی شمش )  بود و نقش سر عِشتار داشت را می شکستند و وزن می کردند و به هنگام داد و ستد تحویل می دادند . روایتهای یونانی می گویند که شاه لیدِ َیە برای نخستین بار سکۀ طلا زد ، واین روایت را می توان چنین بازخوانی کرد که کشور لیدِیە  که در همسایگی شاهنشاهی ماد بوده ناچار برای ترویج داد و ستد بازرگانی با ایران از دولت ماد تقلید کرده و سکه زده است . تاریخ نگاران یونانی عادت داشته اند که هرچه برای نخستین بار خبرش را می شنیدند در گزارشهایشان آن را   «  نخستین بار در تاریخ » نامیده اند، چنانکه مثلا هرودوت می نویسد که هوخشتره نخستین پادشاهی بود که ارتش منظم تشکیل داد و سپاهیانش را به سواره نظام و پیاده نظام و نیزه دار و شمشیردار تقسیم کرد ، و نخستین کس بود که لباس متحدالشکل ( یونیفورم )   برای ارتش ابداع کرد . چنانکه می دانیم، ارتش آشوریها پیش از مادها دارای چنین نظامی بودند که هرودوت ابداع آن را به هوخشتره نسبت داده است چنین «  نخستین باری »   بسیار در گزارشهای یونانیان می بینیم، و یکی هم زدن سکه زدنِ شاه لیدِ َیە است که مثل بقیۀ « نخستین بار »  هایشان است . احتمال اینکه سکه های ایرانی در سرزمین لیدیە  رواج داشته نیز بسیار است . در کشور کوچک و کم اهمیتی همچون لیدِیە ضرورتِ زدنِ سکه تا پیش از آن احساس نمی شده تا شاه لیدِیە نخستین زنندۀ سکه بوده باشد.  ولی دربار ماد برای زدن سکه طلا و نقره به وفور در اختیار داشته که از گنج خانه های پادشاهی آشور و همچنین گنج خانۀ معبد مرکزی آشور( خانۀ خدای آشور )  به دست آورده بوده است؛ به علاوه در درون ایران زمین نیز کانهای بسیاری وجود داشت که طلا و نقره استخراج می شد. دامنه های شاهنشاهی ماد چندان گسترده و شامل مناطق و اقوام گوناگون و سلطنتهای متعدد تابعه بود که شاه ماد بهترین چاره برای داد و ستد بازرگانی و همچنین تعیین مقدار مالیاتهائی که هرکدام از سلطنتهای خودمختار می بایست بپردازد را در ترویج سکه های طلا و نقره دیده و آن را ابداع کرده است . سکه های طلای هخامنشی که » زریگ « نام داشته ادامۀ همان سکه های دوران ماد بوده که شکل نوینی به آن داده شده است .

 ( دکتر امیر حسین خنجی )